کس اين کند که دل از يار خويش بردارد

شاعر : سعدي

مگر کسي که دل از سنگ سختتر داردکس اين کند که دل از يار خويش بردارد
دروغ گفت گر از خويشتن خبر داردکه گفت من خبري دارم از حقيقت عشق
که از صفاي درون با يکي نظر دارداگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
کجاست مرد که با ما سر سفر داردهلاک ما به بيابان عشق خواهد بود
نه عاشقست که انديشه از خطر داردگر از مقابله شير آيد از عقب شمشير
به غير دوست نشايد که ديده برداردو گر بهشت مصور کنند عارف را
مرا سريست ندانم که او چه سر دارداز آن متاع که در پاي دوستان ريزند
چرا نه بر سر و بر چشم ما گذر دارددريغ پاي که بر خاک مي‌نهد معشوق
کدام عيب که سعدي خود اين هنر داردعوام عيب کنندم که عاشقي همه عمر
که جز تو در همه عالم کسي دگر داردنظر به روي تو انداختن حرامش باد